ندیدم من حقیقت در دو چشمت
نداری توشرف در روح و جسمت
نشد یادت رود از دل روانه
نشد باور تورا در این زمانه
تو گویی من دروغم راست نیستم
کمی ابری شدم و صاف نیستم
ولی کن تو ندیدی حال زارم
بکردی بی دلیل هر دم تو خارم
منم غوغا کنم امشب برایت
زنم از نی نوایی چون روایت
نبودی تو دگر آن یاره شیرین
نگو عشقم کجایی یاره دیرین
همین روزا دگر ترکت کنم من
تو را از زندگی حذفت کنم من
نریز اشکی دگر باور ندارم
به تنهایی سر بالین گذارم
بس است این نامه ای اهل خیانت
شدم تنها ولی کن دیگه راحت
نظرات شما عزیزان:
|